سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه سن داره

یه پسر آسمونی

یه تلنگر خدا!!

امروز بعد از مدتها یه خواب نیمروزی داشتیم ،خوابی که بیداریه دلهره آوری داشت. ساعت ٤و ده دقیقه بود که یهو با یه صدای وحشتناکی چشمامو باز کردم.اول فکر کردم برای ساختمون بغلی که دارن میسازنش لودر آوردن ،اما دیدم نه تکونها خیلی وحشتناکتر شد طوریکه در کشویی کمد لباس شروع کرد به باز و بسته شدن . صداش خیلی ترسناک بود. همون موقع صدف بیدار شد.سعی کردم آروم برم طرفشو بغلش کنم چون میدونستم اگه یخورده شتابزده این کارو انجام بدم میترسه و گریه میکنه. از اتاق اومدم بیرون.سپهرم رو تختش بود .چشماشو باز کرده بودو هاج و واج نگاه میکرد.فقط تونستم بهش بفهمونم پاشو سریع. از بیرون صدای صحبت بلند می اومد.فکر کردم نه پس حتما ساختمون نیمه کاره فرو ر...
30 دی 1390

عکس های خاطره انگیز

پسر کوچولوی من قربونت بشم !قربون اون دندونای خوشگلت بشم. وقتی به این عکسا نگاه میکنم اصلا باورم نمیشه که چقدر تغییر کردی و بزرگ شدی.چه روزگاری بود. راستی گل پسری تو این عکس خیلی شبیه خواهری هستی میدونستی؟!!!!!!!!! اینجا واسه ی خودت آقا شدی .مهد میرفتی. اینجا فرودگاه جزیره ی کیشه.تابستون بود بابایی منو سورپرایز کرد.بعد از آخرین امتحان که اومدم خونه بلیطا رو بهم نشون داد.خیلی خوشحال شدم. موقع جشنواره بود.برای استقبال از مسافرین علاوه بر گروه های موسیقی که اجرا میکردن.افرادی هم با لباس های عروسکی از بچه ها استقبال میکردن.جالب بود. به زور ازت خواستیم تا باهاشون عکس بگیری .کاملا مشخص بود که ترسیدی.هنوزم وقتی این عکسارو م...
18 دی 1390
1